نیامد به دامم بسان تو گور ز چنگم رهایی نیابی،مشور...

میگویم تا حالا دو تا گور کنار هم دیدی؟میگوید نه.از روی قیافه میگویی؟میگویم همه چیز.ندیده ای دوتا گور صید هم بشوند دیگر؛نمیدانم چه حس خوبیست که...

غبطه هم میخوری ولی از هم چیزی از لذت و این تجربه ی کم نظیر کم نمیشود.کم پیش می آید دو تا گور کنار هم ببینی.میگوید من حسودیم میشود اگر ببینم.میگویم اشتباه نکن.حسادت مال وقت دیدن وزغ و ببر است مثلن.وقتی اختلاف زیاد باشد...

میگوید من که گور نیستم.نمیدانم هم چه شکاریم٬تو بگو...

میگویم روباه یا پلنگ.تو مرا بگو...

میگوید نمیدانم.خودت بگو...

میگویم هاسکی و او یک عالم میخندد که تو کجا هاسکی ای...؟!

میگویم پس از این جوجه زردها...

باز میخندد اما این بار تایید میکند.میگویم برو بخواب.توی خواب چشمت که دنبال جفت گورها پلنگی٬شغالی٬چیزی بود؛دنبال جوجه هم بگرد.باز میخندد و میگوید دنبال یک هاسکی میگردم برای تو...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد