-
یک انقلاب درونی در شرف وقوع...
پنجشنبه 8 مرداد 1394 00:15
طی دو سال گذشته نگذاشته ام موهایم نفس بکشند.تا رسیده اند به شانه ام کوتاهشان کرده ام.حالا هم به بهانه ی ریزش مو زده به سرم موهایم را بتراشم؛بعد عروسی آخر تابستان.ولی انگار ریزش مو واقعن فقط "بهانه" است.جایی خواندم هر وقت زنی موهایش را کوتاه میکند یعنی میخواهد در زندگیش انقلاب و تغییری راه بیندازد.راست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 مرداد 1394 13:45
تقریبن همه ی آدم ها میگویند از دروغ بیزارند.اما نمیدانم چرا قبل از این که از دروغ بیزار باشند از فضولی و سرک کشیدن به کار دیگران بیزار نیستند.نمدانم چرا فهمشان نمیشود این فضولی هایشان،این که دماغشان را توی هر مساله ی شخصی آدم فرو میکنند باعث میشوند حس امنیت نکنی.باعث میشود دروغ بگویی خودشان هم دروغ بشنوند.چرا این آدم...
-
فاصله نیست از این جا که منم تا به جنون...
دوشنبه 5 مرداد 1394 14:18
چه قدر دلم هوای ش را کرده،چند ماه است.ش که حالا جلای وطن و ازدواج اش فاصله ی ما را بی اندازه کرده... چه قدر دلتنگم برای این خنیاگر دیوانه و عاشق شجاع.سال ها بود مثل برادرم بود؛برادری که هرگز نداشتم.هر وقت حالم خراب بود و مثل حالا بریده از زمین و زمان چه قدر خوب کلمه هایش تسکینم میداد.چه قدر خوب بود اینکه بود.چه قدر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مرداد 1394 12:26
کاش میشد خواست و مرد...
-
خوب بودن...
جمعه 2 مرداد 1394 12:05
از هفته ی پیش که قسمت دوم سیزن تازه ی "گریم(grimm)" را دیده ام دارم فکر میکنم "خوب بودن " چه قدر خوب است.که آن قدر گره از کار آدم ها باز کرده باشی که وقتی گرهی به کار خودت افتاد با میل و رغبت و خودخواسته خودشان را به آب و آتش بزنند تا گره از کار تو باز کنند.کاش همچین آدمی بشوم.فعلن که تصمیم گرفتم...
-
مشورت برای شروع عصیان
چهارشنبه 31 تیر 1394 21:19
لجم را حسابی درآورده.خودش با فشار بالای ارثی و هزار درد دیگر مصرانه سیگارش را میکشد،آن وقت مثل پیرمردها نصیحت و منعم میکند که: نکش،نکش،نکش... آدم را ذره ذره نابود میکند... با این حرفش رویای "دو نفر یک نخ"م را نابود میکند... میگویم بار آخرت باشد تا خودت میکشی بگویی نکش... رطب خورده منع رطب نکند! خودش یک بار...
-
مثل یک گره شل...
چهارشنبه 31 تیر 1394 09:06
با اینکه رسمن و ظاهرن همه چیز تمام شده ته قلبم امید خاموشی هست.مثل یک گره شل؛آنقدر شل که دیگر ماهیت گره بودنش را از دست داده.فکر میکنم که پشیمان میشود،بر میگردد.همه چیز عالی میشود.میشویم آن دو یار دیوانه و شوریده ای که همیشه رویایش را داشتم.مغزم دنبال راه های مختلف میگردد برای این مهم و... خلاقیت غریبی هم نشان میدهد!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیر 1394 18:28
بعد از مدت ها کلنجار از بوی سیگار شالم دل کندم و شستمش...:(((
-
من مادر هستم...
سهشنبه 30 تیر 1394 16:28
توی وبلاگ قبلیم هم از او نوشتم اما باز هم ذوق دارم.حس میکنم من او را به دنیا آورده ام.همیشه که مادر واقعیمان ما را به دنیا نیاورده.دنیایش،نهایت آمالش این بود که با کامپیوترش توی قطب تنها زندگی کند.به ندرت با کسی حرف میزد.تقریبن هیچ اظهار نظری نمیکرد و حتی گاهی رفتارهای به ظاهر خالی از عاطفه وماشینیش مرا یاد بچه های...
-
استخلاص یا سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی...
شنبه 27 تیر 1394 10:37
بعد از تقریبن دو ماه دیشب رها شدم.همه چیز تمام شد.سبکم و درد خفیفی ناشی ازنوعی فقدان و از دست دادن دارم.اما همه چیز رو به راه است.حالا مطمئنم یک دوست خوب دارم .از اینکه هنوز دوستم باقی مانده راضی و شادم.همه چیز خوب است و به نظرم تنها اشکال کار کمی پس و پیش شدن زمانی بوده.اینکه زمان این برخورد زمان درستی نبوده،همین......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیر 1394 21:18
در طول زندگیم از بچه های حقوق پسر یکی دو تا بیشتر ندیده ام از دخترهایشان ولی تقریبن زیاد و به قول استاد زبان سال کنکورم ـاناری ـ به یک نتیجه نُمادین رسیده ام.شاید گفتنش با این لفظ خیلی هم خوب نباشد٬ حتی ضد زن باشد یا به نوعی برچسب زدن باشد اما دخترهای حقوق به تعبیر عوام یا "داف" هستند یا حداقل "خود داف...
-
بی رحم ترین عناصر زمین...
سهشنبه 23 تیر 1394 13:55
عطرها بی رحم ترین عناصر زمین اند... بی آنکه بخواهی تو را تا قَعر خاطراتی می برند که برای فراموشی آنها تا پای غرور جنگیدی ... - آنا گاوالدا خیلی پیش می آید که توی خیابان از کنار رهگذر ناشناسی رد میشوم و بوی عطرش مرا برای چند ثانیه پرت میکند به یک دنیای دیگر.دنیای که شاید دنیای رابطه ام با یک آدم بوده که از همان عطر...
-
در ستایش خوشباشی ، رهایی ٬ دیوانگی و حتی بطالت...
چهارشنبه 17 تیر 1394 22:34
آلبوم تازه ی گروه بمرانی "مخرج مشترک" عجب چیز باحالی از آب در آمده! فضای جاز و بلوز آهنگسازی که رسمن دیوانه و از خود بی خودم میکند.شعرها شبیه هذیان گویی های زمان خوشی است و شخصن به هذیان ها خوشحالی خودم فضای بسیار نزدیکی دارند.قبول دارم شعرها واقعن شعرها وزن دار و جدی قوی ای که انتظار داریم نیستند.اما گمانم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیر 1394 13:18
با دو ایمیل مختلف توی هنگ اوت خودم با خودم چت میکنم.حرف هم نمیزنم.فقط با شکلک ها با خودم حرف میزنم.یعنی دیوانه شده ام...؟!:دی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 تیر 1394 12:07
حافظ؛آن شراب دُرد آلوده ی سنگین که دیوانه ات میکند... سعدی؛تک سیگار لایت نشئگی آور میانه ی روز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیر 1394 10:15
وقتی آیان و سایان(مرغ عشق هایم) بودند هنوز.آهنگ Im not afraid by eminem را که گوش میکردم دوتایی مثل دو تا راک استار دیوانه ی از خود بیخود با تمام حنجره ی ناچیزشان آن قدر فریاد ها و جیغ های زیر میکشیدند که منتظر بودم گلویشان از هم بپاشد.عطایش را به لقای میبخشیدم.ولی باز هم تا چند دقیقه بعد تحت تاثیر افیون راک( :دی ) با...
-
نیامد به دامم بسان تو گور ز چنگم رهایی نیابی،مشور...
دوشنبه 8 تیر 1394 19:01
میگویم تا حالا دو تا گور کنار هم دیدی؟میگوید نه.از روی قیافه میگویی؟میگویم همه چیز.ندیده ای دوتا گور صید هم بشوند دیگر؛نمیدانم چه حس خوبیست که... غبطه هم میخوری ولی از هم چیزی از لذت و این تجربه ی کم نظیر کم نمیشود.کم پیش می آید دو تا گور کنار هم ببینی.میگوید من حسودیم میشود اگر ببینم.میگویم اشتباه نکن.حسادت مال وقت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیر 1394 20:33
طی هفته ی گذشته سه بار پیشنهاد داشته ام که ادعای پیامبری کنم.لازم به ذکر است دو پیشنهاد از یک نفر بوده بعد از حدس هایم که به طرز اعجاب آوری درست بوده اند... حالا دو تا آپشن دارم.یا دنبال نشانه بگردم و پیدایش که کردم برسم به ادعای پیامبریم...:دی یا درس را بیخیال شوم٬انصراف بدهم و به کسوت کولی ها در بیایم و بساط رمل و...
-
The Ahang and other good stories
سهشنبه 2 تیر 1394 23:59
از آن روزهای خوب بود... مطمئنم ناصرخسرو حتی فکرش را هم نمیکرده که سفرنامه ی اخلاقیش ۱۰۰۰ سال بعد این همه خنده و شادی و هوای خوش بیاورد.آن کوییز منحوس را نادیده بگیرم اگر همه چیز فوق العاده بود... توی ایستگاه طرشت ۲۰دقیقه ای می ایستیم.از ماجرای گلو میگوییم و کلی حرف مفت.آن قدر بلند بلند میخندیم و دیوانه بازی در می...