به عنوان یک عاشق کتاب که این همه هم  داعیه اش را دارد "کشتن مرغ مینا" را خیلی دیر خواندم.اما شاید از نظر سنی سن خیلی خوبی بود،چون عاقل تر شده ام حالا.کتاب بی نظیر بود.توی دلم نگه داشتم این را، ولی بی اندازه دلم میخواست پدری شبیه آتیکوس داشتم.همین قدر آقا و با همین منش بی نظیر و نگاه روشن و عاری از فیلتر قضاوت.با همه ی این ها خوشحالم از اینکه این قدر دیر خواندمش...

هارپر لی نویسنده ی کتاب سال هاست در جواب این سوال که آیا کتابی برای انتشار دارد،میگفت در حال نوشتن یک کتاب است.اما خبری از انتشار کتاب نبود.اما حالا کتاب تازه اش در حال ترجمه و  گرفتن مجوز های لازم است.این یعنی من فقط چند ماه با خواندن دنباله ی کتاب فاصله دارم.خوشحالم که کتاب را این همه دیر خواندم.
پ.ن1:بیش ده روز است از تنبلی نوشتن این پست را به فردا موکول میکنم.
پ.ن2:عاشق جنگجویی اسکات و آن قسمتی شدم که اسکات و جیم و دوستشان آتیکوس را دنبال کردند و  تلاش کودکانه ی اسکات برای رفتار دوستانه حتی نژادپرست ها را متاثر کرد و مانع درگیری شد.
پ.ن3:تنبلی همیشه هم بد نیست.باعث خلاقیت میشود و بیخود نیست از قدیم گفته اند "آدم تنبل عقل چهل وزیر دارد"...:دی

پیغامگیر تلفن پر شده بود دیشب.داشتم پیغام ها را گوش میکردم تا چندتا را پاک کنم.میرسم به پیغام عید س.پیغام خیلی ساده بود.پیدایم نکرده بود،تبریک گفته بود،دلتنگ بود و آرزو های خوب کرد.دلم میخواست زار بزنم.نمیدانم چرا...
خوشحالم که تمام این 8سال بوده کنارم...

هنوز "خودم" هستم...

شرح قصیده شده بلای جان بچه ها در این گیر و دار.اینکه یک ماه زودتر از موعد تحویل قصیده را شرح کرده ام آن قدر عجیب و دور از ذهن است که شک میکنم "خودم" هستم هنوز.اما بعد یادم می افتد پس فردا امتحان است و شرح قصیده هنوز پاکنویس نشده.نفس راحتی میکشم؛خیالم راحت میشود هنوز "خودم" هستم...

شرح قصیده شده بلای جان بچه ها در این گیر و دار.اینکه یک ماه زودتر از موعد تحویل قصیده را شرح کرده ام آن قدر عجیب و دور از ذهن است که شک میکنم "خودم" هستم هنوز.اما بعد یادم می افتد پس فردا امتحان است و شرح قصیده هنوز پاکنویس نشده.نفس راحتی میکشم؛خیالم راحت میشود هنوز "خودم" هستم...

یک انقلاب درونی در شرف وقوع...

طی دو سال گذشته نگذاشته ام موهایم نفس بکشند.تا رسیده اند به شانه ام کوتاهشان کرده ام.حالا هم به بهانه ی ریزش مو زده به سرم موهایم را بتراشم؛بعد عروسی آخر تابستان.ولی انگار ریزش مو  واقعن فقط "بهانه" است.جایی خواندم هر وقت زنی موهایش را کوتاه میکند یعنی میخواهد در زندگیش انقلاب و تغییری راه بیندازد.راست میگوید؛اقلن درباره ی من.دارم فکر میکنم چند بار طی دو سال گذشته در وجودم انقلاب شده و حالا حسابش از دستم در رفته...
حالا هرچه به موعدش نزدیک میشوم موهایم بیشتر دلبری میکنند.نگرانم و میترسم باز جا بزنم و انقلاب درونی در شرف وقوعم شکست بخورد...